سلام و عرض ادبپنجشنبه ای که گذشت، تولدم بود!چند روزیست 37 سالگی شروع شده است!روزشمار زندگی درحال سپری شدن و بعضی از این روزها می تواند پایانی باشد به انتظارات لج بازی های کودکانه، یا بهتر بگم دست نوازشی باشد بر خستگی های کودک درونمان. پنجشنبه ای که گذشت برای فاضل زهرمار بود! باز هم تنها بودم... همان چهار فصل تنهایی معروف فاضل اما امسال بدترین خودش بود که هیچ وقت از یاد نخواهم برد! با حجم بالایی از کار، مشکلات روزمره، بازپرداخت وام های سنگین، احساساتی که از بیمعرفتی ها لبریز شده و... در اوج نیاز هستم، حالم خوب نیست، به آرامش روحی نیاز داشتم که درغش کردند. بدترین ها برایم در این چند روز خلق شد که حتی نمی توانم باور کنم حتی کسی که توقع داشتم حداقل به پاس قدردانی از زحمات شبانه روزی ام در این روزها در کنارم باشد ( من در کنارش بودم آن روز هایی که حالش خوب نبود و کمکش کردم که جلوی مشکلاتش کم نیاورد )؛ دلم میخواست نفر اول خوشنودیم باشد! چشم انتظاری کشیدم شاید به بهانه روز تولدم تمام کند بهانه ی افکارش را همان باشد که با من عهد کرد و انتخاب کرد مسیر را او هم در کنارم باشد، دقیقا همان آخرین نفر و بیات ترین لحظه را برایم ساخت؛ همه چیز فرمالیته شد و بماند به یادگار....بد نیست بدانید دو سال اخیر زندگی ام تغییرات جدی، پُر معنی، تاثیرگذار توامان باعشق ناب، احساسات واقعی، امید کهکشانی، تلاش و سخت کوشی را در کارنامه داشته است. پس از سال ها انتظار و به خواست خداوند مسیری در جلوی این زندگی شکل گرفت که من رو به سمت نوری کم سو از ستاره ای در کهکشان بیگانه؛ اما پُر از امید در دنیایی رویایی اما کاملا واقعی با همان گزینه هایی که سال ها معیار ناب خواسته هایم بود، قرار داد. برای من مثل یک انقلاب درون دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه...
ما را در سایت دست نوشته ها فاضل نجفی درگاه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7920o بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 13:06